دیگه نمیدونم چی کار کنم !
شکر میکنم اینجوری میشه ناشکری میکنم اونجوری !
ادمم ! دل دارم . احساس دارم. پر از امیدم و پر از نیاز.
خدا کجای کاری ؟
وکیلی که قرار بود باهاش صحبت کنید بعد دو هفته معطلی اونجوری یه هفته هم واسه عمل چشمش قراره دفترش نباشه.
به خودت قسم کم اوردم.
روزام و به امیدی میگذرونم و تو پسرم...ادامه مطلب
ما را در سایت پسرم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : khanevadegi96 بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 2:01
شب نهم ماه مبارک بود. خواب دیدم دایی حسن داره باهام درباره مامانم حرف میزنه میگه خیلی لاغر و داغون شده .چرا ؟ میگم چون امیرپارسا نبوده ولی دیگه داره میاد مامانم خوب میشه . این مکالمه تلفنی و در حالی میکردم که تو ی ساختمان نیمه مخروبه کنار دریا بودم و از رو پشت بوم تا ساحل راه میرفتم و با تلفن با عجل پسرم...ادامه مطلب
دیروز رفتم پیش آقای اردکانی . با ی سبد گل به خاطر عملی که داشت. ی روسری هم برای منشی بردم. فعلا بعد از خدا امیدمان به اونه. با وکیل من که باید وکیل خودتون که هیچی نگو بهتره انگار هم دلش و بردی هم جیبش و خوب پر کردی که هیچ قدم خیری برنمیداره.
حالا قرار شد ایشون با اقا رضا که دوست مشترک بابات و تو و پسرم...ادامه مطلب
هی خودم و گول میزنم ، هی به خودم امید میدم ، هی التماس میکنم ، هی متوسل میشم و رو میندازم به یکی ، هی چله برمیدارم، هی ذکر میگم و دعا میخونم ، هی دست به دامن این امام و اون امامزاده میشم ... ولی آخرش ...پارسا ، تو انگار اومدنی نیستی مامان.خدا تورو بی من بیشتر دوس داره ، من به چشمش نمیام ، بی مادر بو پسرم...ادامه مطلب
داشتم نماز حاجت میخوندم برای برگشتنت. مهربون شدنت ، عاقلی ات .دلتنگی نمیذاره درست تصمیم بگیرم قبل از قامت بستنم پی ام دادم دوشنبه بیا . تو میدونستی منظورم دادگاه تمکینی که فقط برای اعصاب خوردی و نفاق بیشتر درخواست دادی.چند دقیقه بعد دوباره فرستادم ، تا با هم برگردیم.بعدش نه دیگه چیزی گفتی نه من.نماز پسرم...ادامه مطلب